پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 15 روز سن داره

شیرین عسل مامان

سفید کردن دندانها

یک روش معجزه آسا و سریع برای سفید کردن دندانها راه حلی خانگی برای سفید کردن دندانها. پول خود را صرف خرید بسته های گران سفید کننده دندان نکنید! همان نتیجه را بطور رایگان بدست آورید! امیدواریم این مقاله لبخند زیبایی بر صورت شما بنشاند! پولی که با دست خود بسختی بدست آورده اید را صرف خرید سفید کننده های گوناگون از داروخانه نکنید! میتوانید بصورت کاملاً رایگان همان نتایج را در خانه حاصل نمایید! پول خود در کلینیکهای گرانقیمت برای سفید کردن دندانهایتان خرج نکنید! می توانید با موادی که احتمالاً هم اکنون در جعبه داروها و کابینت آشپزخانه تان موجود است اقدام به سفید کردن دندانهایتان نمایید. خودتان را با ژلهای مخصوصی که مجبورید روی دندانها...
9 دی 1390

معما

چگونه مي توانيد يك تخم مرغ خام را به زمين بتني بزنيد بدون ان كه ترك بردارد؟ زمين بتني خيلي سخت است و ترك بر نمي دارد
9 دی 1390

برايم دعا كنيد

خداوند به موسی نبی فرمود : با زبانی دعا کن که با آن گناه نکرده باشی تا دعایت مستجاب شود . موسی عرض کرد : چگونه ؟ خداوند فرمود :به دیگران بگو برایت دعا کنند ..چون تو با زبان آن ها گناه نکرده ای ...  خواهش مي كنم برايم دعا كنيد   با تمام وجود گناه کردیم و در تکرار آن اصرار     اما نه نعمتهایش را از ما گرفت ،   نه گناهانمان را فاش کرد ...   بیندیش اگر اطاعتش کنیم چه میکند؟     یا رب گر نگذری از گناهم چه کنم          ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم گر برانی و بخواهی و کنی نا امیدم  &...
8 دی 1390

آخر وعاقبت من

 داستان تصويري زندگي من من سرم تو کاره خودم بود بعد یه روز یه نفرو دیدم اون این شکلی بود ما اوقات خوشی رو با هم داشتیم بعد من یه کادو مثه این بهش دادم وقتی کادوی منو قبول کرد من این شکلی شدم ما تقریبا همه شبها با هم حرف میزدیم اما روزه ولنتاین اون یه گل مثه این داد به یه نفر دیگه و من این جوری شدم احساس من اینجوری بود و بعد هم اینجوری شدم بلهههه.... بعدم اینطوری و در پایان ...
8 دی 1390

آينه اگر بشكست

مرد مقابل گل فروشی ايستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر ديگری بود سفارش دهد تا برايش پست شود .. . وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را ديد که در کنار درب نشسته بود وگريه می کرد. مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه میکنی ؟ دختر گفت : می خواستم برای مادرم يک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است ... مرد لبخندی زد و گفت : با من بيا٬ من برای تو يک دسته گل خيلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی... وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضايت بر لب داشت. مرد به دخترک گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نيست ...! مرد ديگرنمی ت...
8 دی 1390

روشني

باد با چراغ خاموش کاری ندارد ... اگر در سختی هستی ،بدان که روشنی !!!   ...
8 دی 1390

گذشت در زندگي

دو قطره آب كه به هم نزدیك شوند، تشكیل یك قطره بزرگتر میدهند... اما دوتكه سنگ هیچگاه با هم یكی نمی شوند ! پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشكل تر، و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز كاهش می یابد... آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است. سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد. اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد. در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو كرد. گاهی لازم است كوتاه بیایی... گاهی نمیتوان بخشید...
8 دی 1390

نمكي آي نمكي

قصه نمكي يادتون مياد ياد ايام گذشته و خيلي دور پیرزنی بود هفت تا دختر داشت. هفتمی که خوشگل هم بود اسمش نمکی بود. اینها کنار شهر، توی خانه ای زندگی می کردند که هفت تا در داشت. هرشب یکی از دخترها می رفت و درها را می بست. یک شب که نوبت نمکی بود، یکی یکی درها را بست تا رسید به در هفتمی. دیگر همت نکرد در هفتم را ببندد و رفت سرش را گذاشت و خوابید. نیمه های شب، پیرزن از صدای خِرخِر و نفس کشیدن بیدار شد. گفت: کیه این وقت شب، آمده خانه ی ما، که این طور مثل غول صدای نفسش میاد؟ پا شد، نگاه کرد، دید یک دیو نخراشیده نتراشیده از در هفتم وارد شد. گفت: دیدی آخر این نمکی در را نبست و این مهمان ناخوانده اومد تو خونه. یک دفعه صدای آقا دی...
8 دی 1390